قلب به سبب آن که دایم در «تقلب الاحوال» است، در یک حال باقی نمی ماند؛ زیرا چه از نظر اندیشه ای، هماره از آفاق و انفس، اطلاعات به قلب وارد می شود و شناخت ها و علوم جدیدی به دست می آید؛ چنان که بر اساس این اطلاعات و دانش ها، از نظر انگیزه ای نیز گرایش های قلب در حال «تقلب» است. البته این تقلب ممکن است نسبی باشد یا تقلبات کامل باشد به طوری که تغییر در سطح دگرگونی کامل اندیشه ای و انگیزه ای انجام شود شخص دو اندیشه و گرایش متضاد، بلکه متقابل را در دو حالت داشته باشد. در حالتی خدانشناس و خداگریز و در حالتی دیگر خداشناس و خداگرا شود.
این تقلبات احوال قلب موجب می شود که انسان در «صیرورت» و شدن های یکسان حرکت مستقیمی را نداشته باشد، بلکه در حال نوسانات بسیار شدیدی قرار گیرد که پاندول ها در دو سوی متضاد و متقابل به هم در حرکت می شوند. این همان حالات «تذبذب» به اصطلاح قرآنی است.(نساء، آیه 143)
البته این حالت تقلبات و تذبذبات تا زمانی است که مدیریت و مهار قلب به دست «مقلب القلوب» داده نشده باشد؛ اما وقتی انسان به خدای «مقلب القلوب» مرتبط شود و با ذکر قلبی، قلب خویش را از دست هواهای نفسانی بیرون آورد به دست عقل الهی قرار دهد تا مقلب القلوب مدیریت و مهار نفس به تبع آن قلب را در اختیار گیرد، آن گاه قلب به اطمینان و سکون می رسد و از تذبذب و تقلبات نوسانی بیرون می آید و «صیرورت نفس و قلب» به یک سمت و سو خواهد بود و شدن های کمالی تا اتمام کمالات ادامه می یابد.(بقره، آیه 260)
در این حالت است که قلب مطمئن، دیگر گرفتار اموری چون «نسیان» و فراموشی نمی شود؛ زیرا وقتی قلب در اختیار مقلب القلوب است که علم محض است؛ دیگر نسیان و فراموشی و غفلت و مانند آن ها معنا نخواهد یافت.
به سخن دیگر، تا زمانی که اختیار قلب در دست هواهای نفسانی شهوت و غضب است، در حوزه اندیشه و انگیزه این تخیل و وهم است که اندیشه و انگیزه شخص را مدیریت می کند. این گونه است که خواسته و ناخواسته، علومی را که دارد فراموش می کند و از حاضر، غافل می شود؛ زیرا تقلبات قلب در اختیار قوه عاقله نیست تا مهار و مدیریت کند و حضور دایمی علمی و عملی داشته باشد؛ اما وقتی قوه عاقله با شریعت فطری تکوینی، اتصال کامل را با «مقلب القلوب» ایجاد کند، حضور دایم خدا و ذکر الله به معنای علم الله خواهد بود؛ بنابراین، دیگر نسیان و غفلت معنا نمی یابد. این گونه است که قلب مطمئن می شود؛ زیرا واردات و صادرات قلب به دست عقل متصل به مقلب القلوب است و او اجازه نمی دهد تا هر چیزی به شکل خطورات به قلب وارد یا خارج شود؛ بلکه این ملقیات ذکری یا نذری است که خطورات را مهار و مدیریت می کند تا در مسیر صیرورت و شدن های کمالی به اتمام کمالات برسد و متاله و خدایی شود. آن گاه است که خطاب یا ایتها النفس المطمئنه می آید.(فجر، آیات 27 تا 30)